جدول جو
جدول جو

معنی مغموم ساختن - جستجوی لغت در جدول جو

مغموم ساختن
غمگین ساختن، غمین کردن، تاب دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ کَ دَ)
آباد کردن: و مملکتها معمور سازند. (ظفرنامۀ یزدی). و رجوع به معمور کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مامور ساختن
تصویر مامور ساختن
گو مارتن گماردن
فرهنگ لغت هوشیار
چامه ساختن، متلک ساختن مضمون بستن، مطلبی کنایه دار یامسخره آمیز برای کسی ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمور ساختن
تصویر معمور ساختن
فرا خونیدن، آباد کردن، فراخ کردن، آباد کردن، آبادان ساختن: (... و مملکتها معمور سازند) (ظفر نامه یزدی. چا. امیر کبیر 368: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضمون ساختن
تصویر مضمون ساختن
((~. تَ))
مضمون بستن، مطلبی کنایه دار یا مسخره آمیز برای کسی
فرهنگ فارسی معین
آباد کردن، دایر کردن، آبادان ساختن
متضاد: خراب کردن، ویران ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد